مفاهيم عاليه اخلاقي كتاب خدا كه بدون ترديد كتاب هدايت است اگر چه به همت مفسرين بزرگ اسلام در كتب تفسير، تشريح و توضيح گرديده اما به علت اينكه اكثر كتب تفسيري به نحوي نوشته شده كه فقط عدة مخصوص از اهل علم و فن ميتوانند از آنها استفاده كننده و گاهي اوقات به علت تفصيل بيش از حد از حوصله مطالعه اين عده مخصوص هم خارج است جز در مواردي كه توفيقي به اصطلاح اجباري به آنان دست دهد، ضرورت اينچنين احساس ميگردد كه هر يك از اين مفاهيم عاليه اخلاقي جداگانه و مستقلاً مورد بحث قرار گيرد تا هم عوام را توفيق برخورداري از آنها دست دهد و هم اينكه در بحث مستقل در پيرامون يك موضوع حق تحقيق بهتر و شايسته تر ادا گردد.
اگر بپذيريم كه هدف از بعثت پيامبر خاتم تتميم مكارم اخلاقي بوده است كه چنين نيز هست با ستناد به حدث (( انّما بُعِثَتُ لِاتُمِمِّ مَكارمَ الاخلاقِ )) براستي مبعوث شدهام كه مكارم اخلاقي را كامل گردانم بايد اعتراف ؛ نمائيم كه كتاب خدا، قرآن، نيز به همين منظور به آن بزرگوار نازل گرديده است بنابراين آنچه كه بيشتر مورد نياز بوده و به هدف نزول قرآن نزديكتر ميباشد اين است كه مفاهيم اخلاقي قرآن كريم است بدين منظور صورت گرفته است باشد كه بتوفيق خدا گامي باشد در راه احياء معارف حقه الهي.
1 ـ و اذا سئلك عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذاذعان فليستجيبو الي و ليؤمنوا بي لعلهم يرشدون (1) و هنگامي كه بندگانم درباره من از تو بپرسند پس من نزديكم و دعوت داعي را اجابت ميكنم آنگاه كه مرا بخواند پس بپذيرند از من و ايمان آرند به من شايد رشد يابند.
2ـ لااكراه في الدين قد تبيين الرشد من الغي فمن يكفر بالطاقوت و يومن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقي لانفصام لها و الله سميع عليم (2)
در دين اكراهي نيست همان رشد از غي آشكار شد پس آنكه كفر ورزد به ستمگر و ايمان آورد به خدا همانا به دست آويزي استوار و ناگسستني چنگ زده است و خداست شنواي دانا .
3 ـ وابتلوا اليتامي حتي اذا بلغوا النكاح نان آنستم منهم رشداً فادفعوا اليهم اموالهم و لاتأكلوها اسرافاً بداراً آن يكبروا و من كان غنياًفليستعفف و من كان فقيراً فليا كل بالمعروف فاذا دفعتم اليهم اموالهم فاشهدو اعليهم و كفي بالله حسيباً (3) .
يتيمان را بيازمائيد تا هنگاميكه به زناشوئي برسند پس اگر از ايشان رشدي يافتيد پس بپردازيد اموالشانرا و نخوريد آنها را به اسراف و پيشي جستن كه مبادا كبير شوند و آنكه بينياز است خودداري كند و آنكه نيازمند است بايد بمتعارف بخورد و هر گاه داديد بديشان اموالشانرا پس گواه گيريد برايشان و خدا حسابداري كافي است .
4 ـ ساصرف عن آياتي الذين يتكبرون في الارض بغير الحق و ان يروا كل آيه لايومنوا بهاوان يروا سيبل الرشد لايتخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغي يتخذوه سبيلا ذلك بانهم كذبوا بآياتنا و كانوا عنها غافلين (4) .
بزودي بازگردانم از آيتهاي خود آنانرا كه تكبر كنند در زمين ه ناحق و اگر ببينند هر آيتي ايمان نيارند بدان و اگر ببينند راه رشد را نگيرند آنرا راه خود و اگر راه غي را ببينند گيرند راه . اين بدان جهت است كه آنها تكذيب كردند آيتهاي ما را و آنها از غافلان بودند.
5 ـ و جاء قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون السيئات قال يا قوم هولاء بناتي هن اطهر لكم فاتقوا الله و لا تخزون في ضيفي اليس منكم رجل رشد (5) .
و بيامدند او را قومش ميشتافتند بسوي او و از پيش بد كار بودند گفت اي قوم اينك دخترانم پاكيزهترند براي شما پس بترسيد خدا را و خوارم نسازيد در ميهمانيام، آيا در شما مردي رشد يافته نيست.
6 ـ قالو يا شعيب اصلوتك تأمرك ان نترك ما يعبد آباؤنا اوان نفعل في اموالنا ما انشاء انك لانت العليم الرشيد. (6)
گفتند يا شعيب آيا نمازت فرمان دهد ترا كه رها كنيم آنچه را پدران ما ميپرستيدند يا اينكه در مالهاي خود هر آنچه خواهيم كنيم همانا تو بردبار رشيد هستي .
7 ـ ولقد ارسلنا موسي بآياتنا و سطان مبين الي فرعون و ملائه فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشيد (7)
همانا فرستاديم موسي را با آيتهاي خود و فرمانروائي آشكار بسوي فرعون و كسانش پس امر فرعون را پيروي كردند و امر فرعون به رشد يافتن نيست.
8ـ اذا وي الفتيه الي الكهف فقالوا ربنا آتنا من لدنك رحمه و هيئ لنا من امرنا رشدا (8)
هنگاميكه جوانان به غار پناه بردند گفتند پروردگارا ما را از نزد خود رحمتي بياور وآماده كن براي ما از امر ما رشدي.
9ـ الا وي الفتيه الي الكهف فقالو ربنا آتنا من هذا رشدا(9)
مگر اينكه خدا بخواهد و ياد كن پروردگار خود را آنگاه كه فراموش كردي و بگو اميد است آنكه هدايتم كند به نزديكتر از اين رشد را .
10 ـ و تري الشمس اذا طلعت تزاور عن كهفهم ذات اليمين و اذا الشمال و هم في فجوه منه ذلك من آيات الله من يهدي الله فهوالمهتد و من يضلل فلن تجدله وليا مرشدا كهف. (10) .
و خورشيد را بيني هنگلاميكه بر آيد كج شود از غار ايشان بسوي راست و هنگاميكه فرو رود ميبردشان بسوي چپ و ايشانند در پهناوري از آن، اين از آيتهاي خدا است . آنرا كه رهبري كند خدا. اوست رهبري شده و كسي را كه گمراه كند برايش دوستي مرشد نيابي.
11 ـ قال له موسي هل اتبعك علي ان تعلمن مما علمت رشدا 011)
موسي بدو گفت آيا پيرويت كنم بر آنكه بياموزي مرا از آنچه آموختي رشد را ؟
12 ـ و لقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به عالمين (12)
همانا رشد ابراهيم را به او داديم و از قبل بدان آگاه بوديم.
13 ـ يا قوم لكم الملك اليوم ظاهرين في الارض فمن ينصرونا من بأس الله ان جاء ناقال فرعون مااريكم الا ما اري و ما اهديكم الاسبيل ارشاد(13)
اي قوم من، براي شماست امروز پادشاهي ، ظاهر هستيد در زمين پس كسي كه ياري كند ما را از خشم خدا اگر بيابد ما را . گفت فرعون ننمايم بشما جز آنچه ببينم و نه رهبريتان كنم مگر به راه رشد .
14 ـ و قال الذي آمن يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد (14)
و گفت آنكه ايمان آورده بود اين قوم مرا پيروي كنيد تا شما را به راه حق و صواب (( راه رشد )) دلالت كنم.
15 ـ و انا منا المسلمون و منا القاسطون فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا (15)
و ما از جنيان همچون آدميان بعضي مسلمان و برخي كافر و ستمكارند و آنان كه اسلام آوردند براستي براه رشد شتافتند.
16 ـ قل اني لااملك كلم ضراً و لارشدا 016)
بگو همانا من ندارم براي شما ضرر و نه رشدي را .
17 ـ و اعلموا ان فيكم رسول الله لويعطيكم في كثير من الامر لعنتم و لكن الله حبب اليكم الايمان و زينه في قلوبكم و كره اليكم الكفرو الفسوق و العصيان اولئك هم الراشدون (17)
و بدانيد رسول خدا در ميان شماست اگر در بسياري از امور از راي شما پيروي كند خود به رنج و زحمت ميافتيد و لكن خدا ايمان را محبوب شما گردانيد و در دلهايتان آنرا نيكو بيراست و كفر و فسق و معصيت را در نظرتان زشت و منفور گردانيد و اينان به حقيقت اهل صواب و رشد هستند.
18 ـ يهدي الي الرشد فآمنا به ولن نشرك بربنا احداً (18)
اين قرآن بسوي رشد هدايت ميكند پس بدان ايمان آوريم و هرگز به خداي خود شرك نخواهيم شد .
19 ـ و انا لاندري اشراريد بمن في الارض ام اراد بهم ربهم رشدا (19)
و اينكه ما نميدانيم كه آيا به اهل زمين بدي خواستهاند يا پروردگارشان نيكي و رشد آنها را خواسته است.
كلمه رشد در كتب لغت بيشتر به معناي هدايت، راه راست يافتن،صلاح و خير و كمال ترجمه شده است در قرآن مجيد اين كلمه گاهي در مقابل كلمه (( غيّ ))بمعناي گمراه شدن و گاهي در مقابل كلمه ((ضرّ)) به معناي خسران و گاهي در مقابل كلمه (( شر)) به معناي بدي و ناشايستگي آمده است .
در صحيفه سجاديه نيز كلمه (( رشاد ))در مقابل كلمه (( ضلال)) آمده است ((… و قبل الضلال بالرشاد )) همچنين در بعضي از روايات منقول از ائمه معصومين (ع) نيز به همين معناي استعمال گريده است مانند اين سخن از حضرت اميرالمؤمنين (ع) كه ميفرمايد (( كفاف من علقك ما اوضحك علي سبل رشدك من فيك )) (20) اما با توجه به آياتي كه در آنها كلمه رشد يا مشتقات آن بكار رفته چنين استنباط ميشود كه رشد از ديدگاه قرآن عبارت از يك نوع قدرت تشخيص مسئوليت آفرين و تعهدآور است قرآن مجيد در مورد يتيمان ميفرمايد كه وقتي آنان را صاحب رشد ديديد، اموالشان را به آنها بدهيد و جالب اينجاست كه اين مسئله را بعد از بلوغ جنسي آنان يعني رسيدنشان به مرحله توانائي نكاح بيان ميكند يعني قرآن ميخواهد بفهماند كه برخلاف استنباط غلط و رايج بعضيها كه ميگويند رشد همان بلوغ جنسي است ،رشد عبارت است از همين قدرت تشخيص و تميز مسئوليت آفرين در بهرة برداري از امكانات و استعدادها . يعني مرحلهاي از كمال عقلي . اگر رشد و بلوغ جنسي به يك مفهوم بودند بيان آن دو در كنار يكديگر در قرآن مجيد نه تنها غيرضروري بلكه مغاير با بلاغت و فصاحت لسان قرآن كريم بود.
و با چنين برداشتي است كه ايه ديگر قرآن مجيد كه (( رشد )) را در مقابل (( ضر))قرار ميدهد تفسير ميشود زيرا انسان وقتي از سرمايههاي خود ضرر ميبيند كه قدرت تشخيص اهميت و بهاي آن سرمايهها را نداشته باشد بعنوان مثال طفلي كه اسكناس هزار توماني خود را با يك بيسكويت معاوضه ميكند و از اين معامله هم بسيار خشنود و راضي است بدين علت است كه او نميتواند تشخيص دهد كه با آن اسكناس ميتواند خيلي بيشتر از آن يك عدد بيسكويت و يا خوردني و پوشيدني ديگر تهيه كند و به همين ترتيب ديگر آيات قرآن كه كلمه رشد در آنها در مقابل كلمه شرذ ياغي آمده است تفسير ميشود چرا كه در صورت عدم چنين قدرت تشخيص فقط مربوط به امور مادي نيست بلكه امور معنوي را هم بطور كلي شامل ميگردد زيرا خود توان رسيدن به چنين رشدي را با ضمانتهاي معنوي و فوق مادي ميسر و ممكن ميداند كه از جمله آنها ايمان به خدا و دعا است كه در مبحث عوامل و ضمانتهاي رشد مشروحاً مورد بحث قرار ميگيرد.
(( شواهدي از گفتار بزرگان بر برداشت ما از مفهموم رشد ))
استاد شهيد مرتضي مطهري عليه الرحمه در مورد رشد چنين مي نويسد: (( رشد يعني لياقت و شايستگي براي نگداري وبهرهبرداري از امكانات و سرمايههايي كه در اختيار انسان قرار داده شده است )) (21) مرحوم آيت الله طالقاني (رحمه الله عليه ) در تفسير پرتوي از قرآن در ذيل آيه 186 سوره بقره (( و اذا سئلك عبادي عني ……)) مي نويسد (( …… فراهم شدن زمينه رشد كرائي محصول نهائي دعا و استجابت خدا و ايمان كامل است و باز شدن افق دعا در پي كمال روزه و تكبير و شكر ميباشد …… اثر نمودار رشد، شگفتگي استعدادها، آرامش و تصميم براي پيشبرد هدفها و حاكميت بر غرايز و عادات و انگيزهها و انفعالهاي نفساني است (32)
مرحوم علامه طباطبائي رضوان الله عليه در تفسير الميزان در اين مورد مينويسد: (( و قوله و هيئ لنا من امرنا رشدا ))المراد بين امرهم الشان الذي يخصهم و هم عليه و قد هربوا من قوم يتقبعون المومنين و يسفكون دماء هم و يكرهونهم علي عباده غيرالله و التجاوا الي كهف و هم لايدرون ما ذا سيجري عليهم و لايهتدون اي سبيل للنجاه يسلكون و من هنا يظهران المراء بالرشد الاهتداء الي ما فيه نجاتهم ))(23) يعني مراد از ((امرنا )) در آيه (و هيئ لنا من امرنا رشدا) آن وصفي است كه مخصوص به خود آنان بوده و بخاطر همان وضع از ميانه قوم خود بيرون آمده و فرار كردهاند حتماً آن قوم در تجسس مردم با ايمان بودهاند تا هر جا يافتند به قتل برسانند ويا بر پرستش غير خدا مجبورشان كنند و اين عده پناهنده به غار شدند در حاليكه نميدانستند سر انجام كارشان به كجا ميرسد و چه بر سرشان ميآيد و غير از پناهندگي به غار هيچ راه نجات ديگري نداشتند و از همين جا معلوم ميشود كه مراد به رشد همان راه يافتن و اهتداء به روزنه نجات است.
همچنين علامه طباطبايي در موضعي ديگر در اين باره چنين مينويسد (( و الرشد بفتحتين او الضم فالسكون الاهتداء الي المطلوب قال الرعب الرشد و ارش خلاف الغي يستعمل استعمال الهدايه )) (24) يعني : رشد به فتحه راء و شين و همچنين به ضمه راء و سكون شين (رُشد) راه يافتن بسوي مطلوب است راغب گفته است (رَشَد و رُشْد ) در مقابل (( غي)) است كه به جاي كلمه هدايت استعمال ميشود.
ضرورت خود شناسي در مسئله رشد
با توجه به معناي رشد كه در اين مقاله مورد نظر است ضرورت انسان شناسي كه تمام برنامه اخلاقي مكاتب مختلف براي سعادت انسان پيريزي ميشود بخودي خود روشن ميشود زيرا كه براي پروراندن استعدادهاي انسان بايد ديد كه اولاً چه استعدادهائي در او نهاده شده است . از طرفي ديگر چون انسان موج-ودي است كه فطرتاً داراي حب ذات ميباشد بديهي است كه بخود ميپردازد و در راه رسيدن به كمال نهائي خويش قدم بر ميدارد و اساساً تمام تلاشهاي بشري اعم از علمي و عملي براي تأمين لذايذ و منافع و مصالح انسان انجام ميگيرد پس شناختن خود انسان و آغاز و انجام او همچنين كمالاتي كه ممكن است به آنها نايل گردد مقدم بر همه مسائل، بلكه بدون شناختن انسان و ارزش واقعي او ساير بحثها و تلاشها بيهوده است .
ولي با همه اين تفاضيل اگر چه بشر كنوني در علوم مختلف پيروزيهاي شگرف و چشم گيري بدست آورده و از اين طريق روز بروز بر طبيعت بيشتر مسلط شده و بر جوهر اشياء اطراف خود آگاهتر ، معالوصف در شناخت خويش سير قهقرائي طي ميكند و بقول مولوي كه ميگويد:
(( قيمت هر كالا ميداني كه چيست*** قيمت خود را نداني احمقي است))
(( كه همي داني يجوز و لايجــوز***خـود نداني تو حوري يا عجوز)) (25)
و اصولاً تمايز مكاتب اخلاقي برخاسته و نشأت گرفته از اين است كه انسان را چگونه موجودي ميداند و چه استدادهائي را براي او قائل است .
در اينجا ما به نظر اسلام در مورد ضرورت انسانشناسي و تعريف انسان با استناد به آيات قرآن و احاديث و روايات مروي از ائمه معصومين ميپردازيم .
قرآن مجيد بر اين مسئله اصرار فراواني دارد تا جائيكه فراموش كردن نفس را لازمه فراموش كردن خدا ميداند و ميفرمايد (( و لاتكونوا كالذين نسوالله فانساهم انفسهم )) (26) ((مانند كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند خدا هم خودشان را از يادشان برد. )) و در جاي ديگر ميفرمايد (( عليكم انفسكم لايضركم من ضل اذا اهتديتم )) (27) به خويشتن بپردازيد كسي كه گمراه شد به شما زيان نزند اگر هدايت يافتيد. (( سزيهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق ))(28) آيات خودمان را در آفاق و در وجودشان به آنان مينمايانيم تا برايشان روشن شود كه او حق است (فصلت ـ آيه 53) و باز در جاي ديگر ميفرمايد (( و في انفسكم افلا تنصرون ؟ ))(29) و در خودتان چرا نمينگريد؟ (الذريات آيه21)
پيغمبر اكرم (ص) ميفرمايد (( من عرف نفسه، عرف ربه ))هر كس خويش را شناخت ،خدايش را شناخت از حضرت علي (ع) در اين باره روايات گوناگوني با مضامين متفاوت نقل شده است كه ما به بعضي از آنها كه در غرورالحكم آمده اشاره ميكنيم .
(( معرفه النفس انفع المعارف )) شناختن خود سودمندترين شناختها و معرفتهاست. (( عجبت لمن ينشد ضالته و قد اضل نفسه فلايطلبها)) در تعجب هستم از كسي كه گمشدهاش را ميجويد در حاليكه خود را گم كرده و نميجويدش.(( عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربه )) تعجب ميكنم از كسي كه خودش را نميشناسد چگونه پروردگارش را ميشناسد. (( غايه المعرفه ان يعرف المرء نفسه )) نهايت معرفت و علم اينست كه انسان خودش را بشناسد. (( الغور الاكبر من ظفر بمعرفه النفس ))بزرگترين پيروزي از آن كسي است كه به خودشناسي نائل شود و باز در شعري كه منصوب به حضرت علي (ع) ميباشد ميفرمايد:
اتــزعم انك جرم صغير*** و فيك انطوي العالم الاكبر
آيا گمان ميكني كه تو جسم كوچكي هستي در حاليكه در تو جهان بزرگي جاي داده شده است .
در تصويري كه قرآن از انسان دارد او را موجودي دو بعدي ميداند كه هم در او غرايز حيواني وجود دارد و هم كمالات عالي اخلاقي بصورت بالقوه نهفته شده است كه هر كدام از اين دو نيروي متضاد هميشه در كشمكش ميباشند و اين انسان است كه آزاد آفريده شده كه هر كدام از آنها را بطور دلخواه انتخاب نمايد و بدين وسيله خداوند او را آزمايش ميكند قرآن ميفرمايد انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتليه فجعلناه سميعاً بصيراً (30) ما انسان را از آب نطفه مختلط ( بيحس و شعور) خلق كرديم و او را داري قواي چشم و گوش ( و مشاعر و عقل و هوش ) گردانيديم. سپس بدنبال همين آيه ميفرمايد انا هديناه السبيل اما شاكرا و اماكفورا (31) ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و خواه كفران پيشه سازد انسان در قرآن بعنوان خليفه خدا برروي زمين معرفي شده است و در هيچ مكتبي انسان به اين اندازه مورد تكريم قرار نگرفته است قرآن ميفرمايد((لقد كرمنا بني آدم ))ما آدميزاده را كرامت داديم و در سوره بقره در جواب فرشتگان كه با خليفه اللهي انسان مخالفت ميكنند ميفرمايد من چيزي را ميدانم كه شما نميدانيد . ولي متأسفانه بعضي از نويسندگان بدون دقت نظر به مضامين ديني لجن مال كردن خوي آدمي را به پيروان مذهب و مومنان متعصب نسبت ميدهند. جان ديوئي ميگويد: (( اينان ( پيروان مذهب ) براي آنكه باري تعالي را بيش از پيش تجليل كنند آدمي را تا آنجا كه ميسر بوده است پست و بيمقدار وانمود كردهاند )) (32) هر كس اندك مطالعهاي در اديان الهي و آسماني داشته باشد بطلان اين سخن را بوضوح در مييابد .
با توضيحاتي كه داده شد مشخص ميشود كه رشد (با توجه به معناي مورد نظر ) فقط در انسان وجود دارد چون داراي اختيار است و بايد طريقه استفاده از استعدادهاي خود را بداند ولي در حيوانات بطور غريزي طرز استفاده از استعدادهايش و امكاناتش نهفته شده است مثلاً زنبور بطور غريزي طرز استفاده از نيروهايش را ميداند.
1ـ سوره بقره ـ آيه 186
2ـ سوره بقره ـ آيه 256
3ـ سوره نساء ـ آيه 6
4ـ سوره اعراف ـ آيه 146
5 ـ ــــــــــــــ
6 ـ سوره هود ـ آيه 87
7 ـ سوره هود ـ آيه 97
8 ـ سوره كهف ـ آيه 10
9ـ سوره كهف ـ آيه 24
10 ـ سوره كهف ـ آيه 17
11 ـ سوره كهف ـ آيه 66
12 ـ سوره انبياء ـ آيه 51
13 ـ سوره مومن ـ آيه 29
14 ـ سوره مومن ـ آيه 38
15 ـ سوره جن ـ آيه 14
16 ـ سوره جن ـ آيه 21
17 ـ سوره حجرات ـ آيه 7
18 ـ سوره جن ـ آيه 12
19 ـ سوره جن ـ آيه 10
20 ـ از عقل همين قدر كافي است براي تو كه راه رشد از غي و گمراهي را برايت آشكار ميكند.
21 ـ مطهري مرتضي، امدادهاي غيبي در زندگي بشر، انتشارات صدرا ـ چاپ دهم ـ 1377 ـ تهران ، ص 133
22 ـ طالقاني سيد محمود، پرتوي از قرآن ، شركت سهامي انشارات بيچا، بيتا، تهران، جلد دوم.
23 ـ طباطبائي محمد حسين، تفسير الميزان ، (متن عربي) منشورات جماعت المدرس في الاحوزه العلميه ، ج 13 ـ ص 265 .
24 ـ همان، ص 264
25 ـ مولوي ، جلال الدين، مثنوي، تصحيح محمد استعلامي، انتشارات زوار چاپ سوم 1372 تهران، ج 3 ـ ص 125.
26 ـ سوره فصلت ـ آيه 53
27 ـ سوره مائده ـ آيه 105
28 ـ سوره فصلت ـ آيه 53
29 ـ سوره الذريات ـ آيه 21
30 ـ سوره انسان ـ آيه 2
31 ـ سوره انسان ـ آيه 3
32 ـ جان ديويي، اخلاق و شخصيتهاي جان ديويي. ترجمه مشفق همداني ناشر بنگاه مطبوعاتي صفي عليشاه ـ چاپ اول 1334 تهران ص 14 .